مباد عمر درین آرزو تباه کنم


که بی رقیب به رویت دمی نگاه کنم

تو دور از منی ای نازنین من ، بگذار


به یاد چشم تو این نامه را سیاه کنم

نیم چو پرتو مهتاب تا نخوانده ، شبی


به کنج خوابگهت جست و جوی راه کنم

ز عمر ، صحبت اهل دلی ست حاصل من


درین محاسبه حاشا که اشتباه کنم

به غیر دوست که نازش به عالمی ارزد


نیاز پیش کسی گر برم ، گناه کنم

خمیده پشت ، چو نرگس ، نمی توانم زیست


درین امید که از تاج زر کلاه کنم

نخفت دیدهٔ سیمین ز تاب دوری دوست


به صدق دعویش ای شب ! تو را گواه کنم